(وَمَثَلُ الَّذِینَ کفَرُواْ کمَثَلِ الَّذِی ینْعِقُ بِمَا لاَیسْمَعُ إِلا دُعَآءً وَنِدَآءً صُمُّ بُکمٌ عُمْی فَهُمْ لاَیعْقِلُونَ). [1]
((مثال (تو در دعوت ) کافران مثال کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر) صدا می زند؛ ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی شنوند؛ (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی کنند. این کافران، در واقع ) کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمی فهمند!)).
بر مثل این کافران بر داعیند[2]
آنچنان که هر رمه [3] بر راعیند[4]
مر بهائم [5]را کند ناعق صدا
بشنوند امّا نفهمند آن ندا
بل ز حیوانند بی ادراک تر
خواندن ایشان بود دور از ثمر
زان که آنها بشنوند آواز را
لیک نتوانند فهم راز را
وین گُرُه را غیر از آن که نیست هوش
هم زبهر استماعی نیست گوش
از حجر در عقل و دانش کمترند
نه همین گنگ اندیا کور و کرند
با بتانی که پرستند از غلط
گوییا هم دانش اند و هم نَمَط[6]
وجه تشبیه
طبق نظر بیشتر مفسّران، خداوند متعال در این آیه کافران متعصّب را که از سنّتهای غلط پیشینیان خود، کور کورانه تقلید می کنند، به گوسفند و دیگر حیوانات تشبیه کرده است که از نهیبهای چوپان خیرخواه جز سر و صدا چیزی نمی فهمند؛ مثلاً: چوپان از راه دلسوزی به گوسفندانی که از گله جدا شده اند، نهیب می زند و می گوید: از گله دور نشوید که طعمه گرگ می گردید، ولی گوسفندان از محتوای کلمات و جمله ها چیزی نمی فهمند و اگر گاهی عکس العملهایی نشان می دهند، بیشتر به خاطر تن صدا و طرز ادای کلمات است. بنا بر این وجه شباهت در این تشبیه ((نفهمی و گنگی شنونده )) است.
البتّه مطابق این تفسیر، آیه نیاز به تقدیر دارد و در اصل چنین است: ((مَثَلُ الدّاعِی لِلَّذینَ کفَرُوا إِلَی الاْ یمانِ؛ مثال کسی که کافران را به سوی ایمان دعوت می کند، مثل چوپان دلسوز است. . . )). [7]در این صورت جمله (صُمُّ بُکمٌ عُمْی فَهُمْ لاَیعْقِلُونَ) توصیفی است برای افرادی که تمام ابزار درک و شناخت را عملاً از دست داده اند، نه این که چشم و گوش و زبان ندارند، دارند ولی چون از آن استفاده نمی کنند، گویی ندارند!
شاید بتوان گفت: وجه شباهت میان کافران و گوسفندان از یک جهت همان ((تقلیدهای کور کورانه و پیروی های بی دلیل )) است زیرا در میان گوسفندان تقلید و پیروی چشم و گوش بسته امر طبیعی است، چنان که گفته اند:
چون ز تلّی بر جهد یک گوسفند
گله گله گوسفندان می جهند
((نقولا الحدّاد)) می گوید:
((اگر در گذرگاه تنگی عصایی را به طور افقی نصب کنیم و چند گوسفند را یکی یکی و پشت سر هم از آن راه باریک عبور دهیم، مشاهده می کنیم که گوسفند اوّل وقتی به عصا می رسد برای گذشتن از آن مانع، جهش می کند و گوسفندان بعد نیز از روی چوب می پرند و خود را به آن طرف می رسانند اگر پس از عبور نیمی از گوسفندان، چوب را برداریم، اوّلین گوسفندی که مانع از سر راهش برداشته شده چون ناظر پریدن گوسفند پیش از خود بوده وقتی به آن نقطه می رسد، جهش می کند و گوسفندان بعد نیز یکی پس از دیگری در آن محل از جا می جهند. پرش نیمه اول گوسفندان روی ضرورت و برای گذشتن از مانع است ولی نیمه دوّم این عمل را بر اثر منابهه و محاکات (تقلید) تکرار می کنند)). [8]
پی نوشت
نظرات شما عزیزان: